مدیرعامل باشگاه استقلال با مهاجم تیم پرسپولیس مذاکره کرد.
محمد قاضی که ظاهرا برای فصل بعدی برنامه ای برای تمدید قرارداد با پرسپولیس ندارد ظهر امروز در دفتر علی فتح الله زاده حضور پیدا کرد.
این بازیکن با مدیرعامل باشگاه استقلال مذاکره کرد اما مشخص شدن حضور این بازیکن در تیم استقلال به بعد از بازگشت امیر قلعه نویی از سفر موکول شد.
از سویی گفته می شود باشگاه استقلال به دنبال جذب امید عالیشاه بازیکن فصل گذشته راه آهن است.

"تقدیم به پدران عصبانی"
مرد در حال تمیز کردن اتومبیلش بود که متوجه شد پسر 8 ساله اش برروی ماشین خط می اندازد مرد با عصبانیت ضربات محکمی بر دستان کودک زد بدون اینکه متوجه آچاری که در دستش بود شود .
در بیمارستان، کودک انگشتان دست خود را از دست داد. کودک پرسید : پدر انگشتان من کی رشد می کنند ؟
مرد نمی توانست سخنی بگوید ، به سمت ماشین بازگشت و شروع کرد به لگد مال کردن ماشین وچشمش به خراشیدگی که کودک کرده بود خورد که نوشته بود دوستت دارم پدر!

روزی روزگاری درختی بود ….
و پسر کوچولویی را دوست می داشت .
پسرک هر روز می آمد
برگ هایش را جمع می کرد
از آن ها تاج می ساخت و شاه جنگل می شد .
از تنه اش بالا می رفت
از شاخه هایش آویزان می شد و تاب می خورد
و سیب می خورد
با هم قایم باشک بازی می کردند .
پسرک هر وقت خسته می شد زیر سایه اش می خوابید .
او درخت را خیلی دوست می داشت
خیلی زیاد
و در خت خوشحال بود
اما زمان می گذشت
پسرک بزرگ می شد
و درخت اغلب تنهابود
تا یک روز پسرک نزد درخت آمد
درخت گفت : « بیا پسر ، ازتنه ام بالا بیا و با شاخه هایم تاب بخور ،
سیب بخور و در سایه ام بازی کن و خوشحال باش . »
پسرک گفت : « من دیگر بزرگ شده ام ، بالا رفتن و بازی کردن کار من نیست .
می خواهم چیزی بخرم و سرگرمی داشته باشم .
من به پول احتیاج دارم
می توانی کمی پول به من بدهی ؟
درخت گفت : « متاسفم ، من پولی ندارم »
من تنها برگ و سیب دارم .
سیبهایم را به شهر ببر بفروش
آن وقت پول خواهی داشت و خوشحال خواهی شد .
پسرک از درخت بالا رفت
سیب ها را چید و برداشت و رفت .
درخت خوشحال شد .
اما پسر ک دیگر تا مدتها بازنگشت …
و درخت غمگین بود
تا یک روز پسرک برگشت
درخت از شادی تکان خورد
و گفت : « بیا پسر ، از تنه ام بالا بیا با شاخه هایم تاب بخور و خو شحال باش »
پسرک گفت : « آن قدر گرفتارم که فرصت بالا رفتن از درخت را ندارم ،
زن و بچه می خواهم
و به خانه احتیاج دارم
می توانی به من خانه بدهی ؟
درخت گفت : « من خانه ای ندارم
خانه من جنگل است .
ولی تو می توانی شاخه هایم را ببری
و برای خود خانه ای بسازی
و خوشحال باشی . »
آن وقت پسرک شاخه هایش را برید و برد تا برای خود خانه ای بسازد
و درخت خوشحال بود
اما پسرک دیگر تا مدتها بازنگشت
و وقتی برگشت ، درخت چنان خوشحال شد که زبانش بند آمد
با این حال به زحمت زمزمه کنان گفت :
« بیا پسر ، بیا و بازی کن »
پسرک گفت : دیگر آن قدر پیر و افسرده شده ام که نمی توانم بازی کنم .
قایقی می خوانم که مرا از اینجا ببرد به جایی دور می توانی به من قایق بدهی ؟
درخت گفت : تنه ام را قطع کن و برای خود قایقی بساز
آن وقت می توانی با قایقت از اینجا دور شوی
و خوشحال باشی .
پسر تنه درخت را قطع کرد
قایقی ساخت و سوار بر آن از آنجا دور شد .
و درخت خوشحال بود
پس از زمانی دراز پسرک بار دیگر بازگشت ، خسته ، تنها و غمگین
درخت پرسید : چرا غمگینی ؟ ای کاش میتوانستم کمکت کنم
اما دیگر نه سیب دارم ، نه شاخه ، حتی سایه هم ندارم برای پناه دادن به تو
پسر گفت : خسته ام از این زندگی ، بسیار خسته و تنهام
و فقط نیازمند با تو بودن هستم ، آیا میتوانم کنارت بنشینم ؟
درخت خوشحال شد و پسرک پیر کنار درخت نشست و در کنار هم زندگی کردند
و سالیان سال در غم و شادی ادامه زندگی دادند …
دبی طراح لباس پیش از این لباس دیگری از 50 الماس دو قیراطی ساخته و به قیمت 3?5 میلیون پوند سال گذشته برای فروش گذاشته بود.
این لباس که 50 الماس دو قیراطی سیاه و 50 الماس دو قیراطی سفید دارد، از طراحی اسلامی بهره برده ، اما آنچه آنرا خیلی گران کرده، وجود نادرترین الماسهای سرخ رنگ جهان در آن است.
گفته می شود در هر میلیون الماس کشف شده در جهان تنها یکی به رنگ سرخ در می آید.
آبایا 200 هزار سوزن به خود دیده است و 14 قیراط طلای سفید نیز در خود جای داده است
انتخابات و رسانههای بیگانه
حماسه سیاسی، حماسه اقتصادی
عملیات خرابکاری و باخت قطریها!
مایل محورهای ضد سوری به مذاکره پس از بیرون رانده شدن تروریستها از القصیر
انتخاب بهترین گزینه، در هر مورد و شرایطی، امری مطلوب است؛ هیچ عقل سالمی، نمی پذیرد که با وجود گزینه ی برتر، به موردی پایین تر، راضی شود. انسان ها همیشه به دنبال بهترین هستند؛ بهترین شغل، بهترین همسر، بهترین رشته ی تحصیلی و ... . دلیل چنین رویکردی هم این است که انتخاب بهترین گزینه، موجب تضمین آینده و رقم خوردن بهترین سرنوشت می شود.
و این روزها همه در تکاپوی شناخت بهترین گزینه هستند تا برای ایران بزرگ اسلامی، بهترین مقدّرات را رقم بزنند. همه باید بدانند که برای ساختن ایرانی بهتر و فردایی روشن تر باید «بهترین را انتخاب کنند؛ بهترین از لحاظ ایمان، بهترین از لحاظ اخلاص و امانت، بهترین از لحاظ دیندارى و آمادگى براى حضور در میدان هاى انقلاب؛ دردشناسترین و دردمندترین نسبت به نیازهاى مردم را انتخاب کنند.» [1]
پاورقی:
1- بیانات رهبر انقلاب/ 12 دی 1386
سکته مغزی به معنای تخریب ناحیه ای از مغز یا ساقه مغز به دلیل اختلال در خون رسانی آن منطقه است.
بیشترین حالت اختلال خون رسانی؛ گرفتگی رگ و یا رگهای رساننده خون به مغز است، البته پاره شدن یک رگ و خونریزی در محل نیز حالتهای دیگر است.
در بیشتر مناطق دنیا سکته مغزی سومین عامل مرگ و میر ـ پس از سکته قلبی و سرطان ـ به شمار می آید، و شایعترین علت ناتوانی جسمی نیز هست. با توجه به شیوع این بیماری و عوارض مهم حاصل از آن و نیز احتمال بروز آن در سن جوانی ?حدود 5% موارد? این مبحث را انتخاب نمودیم. به یاد داشته باشیم که عوامل زمینه ساز سکته مغزی در میانسالی یا پیری از سالها قبل و به تدریج ایجاد می شود، از این رو بایستی پیشگیریهای لازم از سالهای جوانی و حتی کودکی آغاز گردد.
عوامل بروز سکته مغزی
آن گونه که گفته شد؛ دلیل سکته مغزی تنگ یا بسته شدن رگ، نازک شدن جدار رگ و پاره شدن و خونریزی آن است. خونریزی مغزی از سکته مغزی ناشی از انسداد رگ شایعتر است، و عامل عمده آن فشار خون بالا است. انسداد رگ؛ معمولاً به دلیل تنگ شدن تدریجی فضای داخلی آن در اثر تغییرات دیواره داخلی رگ بوده که به آن <آترو اسکلروز> می گویند. این تغییرات با رسوب کلسترول و تشکیل مواد لخته زای خون ظاهر می شود، و به تدریج باعث تنگ شدن رگ و اختلال در خونرسانی به منطقه تحت شرب رگ شده که منجر به سکته مغزی می گردد. شایعترین عوامل زمینه ساز این تغییرات رگ، بیماری قند و فشار خون بالا است. سایر عوامل مستعد کننده کلسترول بالای خون؛ سیگار کشیدن، برخی از بیماریهای خونی، بیماری قلبی که به نام بیماری بافت های پیوندی شناخته می شود و نیز مصرف قرصهای ضد بارداری به خصوص به مدت طولانی و در سن بالای 40 سال می باشد. ادامه مطلب...
یکی از دلایلی که سبب شده تا انتخابات ایران، همیشه کانون توجه جهانیان قرار بگیرد، کم نظیر بودن آن در میان کشورهای منطقه است. در منطقه ی غرب آسیا و شمال آفریقا، جمهوری اسلامی از معدود نظام هایی است که برای تعیین حکمرانان خود، به آرای مردم، متکی است. با نگاهی به وضعیت سیاسی کشورهای منطقه، فقدان اعتماد به آرای عمومی، به وضوح، قابل مشاهده است. در کویت، بیش از 50 سال است که فرمانروایی، در قبضه ی «آل صباح» می باشد و هیچ فرد دیگری، خارج از این خاندان، حق به دست گرفتن قدرت را ندارد. در عربستان، بیش از 80 سال است که قدرت، در دستان برادران «آل سعود» در حال گردش است و در این کشور، چبزی به نام انتخابات و مجلس و ... وجود ندارد. در قطر هم، خاندان «آل ثانی»، قدرت را در دست گرفته اند و مانند توپی به هم پاس می دهند و در این میان، رأی مردم، هیچ جایگاهی ندارد. در بحرین، «آل خلیفه»، کشور را ملک طلق خود می دانند و حق حکومت را فقط برای خود، به رسمیت می شناسند. به این جمع، باید اضافه کرد کشورهایی مثل عمان، امارات و ... .
اما در همین منطقه ی جغرافیایی دنیا، کشوری به نام «ایران» و نظامی به نام «جمهوری اسلامی» وجود دارد که در همان دو ماه اول استقرار خود و با اصرار بنیانگذار آن، به آرای عمومی مراجعه کرد و از آن روز تا کنون، تقریبا هر سال، یک انتخابات در این کشور، برگزار گردید.
در چنین شرایطی، کاملاً طبیعی است که ایران اسلامی، کانون توجه دنیا قرار بگیرد و انتخابات آن از جذابیت وصف ناشدنی برخوردار باشد. اما در این میان، «ملت ایران، قدر این آزادى و قدر این حضور مردمى و قدر این اختیار مردمى را باید خیلى بداند؛ همهى ما باید قدر بدانیم. این را انقلاب و اسلام به ما داد. این، نعمت الهى است؛ باید آن را شکر بگزاریم؛ شکرش هم به این است که در این میدان وارد شویم.»

روزی از روزها پیامبر (ص) برای رفتن به مسجد و خواندن نماز دیر کرده بودند. همه ی مردم منتظر آمدن ایشان بودند.چون پیامبر هیچ وقت برای نماز جماعت دیر نمی آمدند. نگرانش شدند و رفتند دنبالش. توی کوچه باریکی پیدایش کردند. دیدند روی زمین نشسته، و با بچه ها بازی می کنند، آن ها دیدند که پیامبر بچه ای را سوار کولش کرده و برایش نقش شتر را بازی می کند.
یکی از یاران جلو رفت و به پیامبر گفت: از شما بعید است، نماز دیر شده است بیایید به مسجد برویم. پیغمبر با خوش رفتاری رو به بچه ها کرد و گفت: «شترتان را با چند گردو عوض می کنید؟» بچه ها مقداری را تعیین کردند. پیامبر رو به یارانشان کردند و فرمودند: بروید گردو بیاورید و مرا از این بچه ها بخرید. کودکان می خندیدند، و پیامبر هم با آن ها می خندید. پس از آن که یاران پیامبر گردو آوردند پیامبر گردو ها را به بچه ها دادند و خودشان به مسجد رفتند.
احترام به کودکان
روزى پیامبر(ص) نشسته بود، امام حسن و امام حسین علیه السلام وارد شدند. حضرت به احترام آنان از جاى برخاست و به انتظار ایستاد. چون کودکان در راه رفتن ضعیف بودند، لحظاتى چند طول کشید. بدین جهت پیامبر صلى الله علیه و آله به سوى آنان رفت و استقبال کرد. آغوش خود را گشود و هر دو را بر دوش خویش سوار کرد و به راه افتاد و مى فرمود: فرزندان عزیز، مرکب شما (یعنی چیزی که بر آن سوار می شوند: مثل اسب یا شتر ) چه خوب مرکبى است و شما چه سواران خوبى هستید.
خرما با هسته!
روزی پیامبر(ص) و امام علی (ع) نشسته بودند دور هم خرما می خوردند. پیامبر هسته ی خرماهایش را یواشکی می گذاشت جلوی امام علی(ع). بعد از مدتی پیامبر رو به امام علی (ع) کردند و فرمودند: «پرخور کسی است که هسته خرمای بیشتری جلویش باشد.» همه نگاه کردند، دیدند جلوی امام علی(ع) از همه بیشتر هسته ی خرما بود. امام علی(ع) فرمود: «ولی من فکر می کنم پرخور کسی است که خرماهایش را با هسته خورده.» همه نگاه کردند. جلوی پیامبر(ص) هسته خرمایی نبود. سپس«همه» خندیدند.
معجزه ای جالب!
بت پرستان به پیامبر(ص) گفتند: «اگر پیامبری باید معجزه کنی.»
پیامبر(ص) فرمود: اگر معجزه کنم آن وقت ایمان می آورید؟
همه گفتند: آری.
پیامبر(ص) فرمود: خب بگوئید چه کاری انجام بدهم.
بت پرستان گفتند: «اگر می توانی به آن درخت بگو از ریشه کنده شود و این جا بیاید.»
سپس پیامبر(ص)به درخت اشاره ای کردند. درخت از زمین کنده شد و روی ریشه هایش حرکت کرد و تا نزد پیامبر دوید و سایه اش را بر سر پیامبر(ص) انداخت. همه گفتند: «بگو تا درخت دو نصف شود.» پیامبر گفتند و همان طور شد. باز بت پرستان گفتند: «حالا دوباره به هم بچسبد.» پیامبر گفتند و همان طور شد. گفتند: «بگو برگردد.» پیامبر گفتند و درخت برگشت سر جای اولش. بت پرستان بدجنس پس از مشاهده ی این همه از معجزه از پیامبر به جای آن که ایمان بیاورند به پیامبر(ص)گفتند تو جادوگری!
پیامبر (ص)«می دانستم ایمان نمی آورید. از الان می بینمتان که در جنگ بدر کشته می شوید و جنازه تان را درون چاه می اندازیم...»
و همان طور که پیامبر(ص) فرمودند همه ی آن ها در جنگ بدر کشته شدند و جنازه شان در چاه انداخته شد.
قوی ترین مردم کیست؟
روزی جوانان شهر پیامبر سرگرم زورآزمایى و مسابقهء وزنه بردارى بودند.سنگ بزرگى آنجا بود که که هر کس آن را بلند می کرد از همه قوی تر به شمار می ر.ق.در این هنگام رسول اکرم(ه) از راه رسیدند و پرسیدند: «چه مى کنید؟».
جوانان پاسخ دادند: داریم زورآزمایى مى کنیم.مى خواهیم ببینیم کدام یک از ما قویتر و زورمندتر است.
پیامبر به آن ها فرمودند: میل دارید که من بگویم چه کسى از همه قویتر و نیرومندتر است؟. همه گفتند: البته،چه از این بهتر که رسول خدا داور مسابقه باشد و نشان افتخار را او بدهد. افراد جمعیت همه منتظر و نگران بودند که رسول اکرم کدام یک را به عنوان قهرمان معرفى خواهد کرد؟
عده اى بودند که هر یک پیش خود فکر مى کردند الآن رسول خدا دست او را خواهد گرفت و به عنوان قهرمان مسابقه معرفى خواهد کرد.
رسول اکرم(ص) فرمودند:«از همه قوی تر و نیرومندتر آن کسی است که اگر از چیزى خوشش آمد ،علاقه ی به آن چیز او را به انجام زشتى ها مجبور نکند!؛و اگر زمانی عصبانى شد خودش را کنترل کند و، همیشه حقیقت را بگوید و کلمه اى دروغ یا حرف زشت بر زبان نیاورد؛و ...»








