سخنگوی وزارت امور خارجه کشورمان هرگونه دخالت در ناآرامیهای ترکیه را تکذیب کرد و درباره خبر بازداشت یک تبعه ایرانی در آنکارا گفت: رسما از دولت ترکیه خواستار توضیح درباره صحت و سقم این خبر شدهایم.

سید عباس عراقچی سخنگوی وزارت امور خارجه کشورمان در گفتوگو با خبرنگار سیاست خارجی خبرگزاری فارس درباره اخبار منتشر شده مبنی بر بازداشت یک تبعه ایرانی در آنکارا در طی ناآرامیهای اخیر در این شهر، هرگونه دخالت جمهوری اسلامی ایران در ناآرامیهای ترکیه را تکذیب کرد و گفت: ما نیز از طریق رسانهها از این خبر مطلع شدیم.
وی افزود: رسما از دولت ترکیه خواستار توضیح در این زمینه و صحت و سقم این خبر شده و درخواست کردهایم که اگر ایرانی بودن این فرد محرز شده و اخبار منتشر شده صحت دارد، هر چه سریعتر امکان دسترسی کنسولی برای ما فراهم شود.
عراقچی در ابتدای ناآرامیهای ترکیه نیز در گفتوگو با فارس این تحولات را موضوع داخلی ترکیه برشمرد و ابراز امیدواری کرد که با درایت رهبران این کشور موضوع با آرامش و به صورت مسالمتآمیز حل شود.
لازم به ذکر است با گسترش اعتراضات مردمی در شهرهای مختلف ترکیه، نیروهای امنیتی این کشور مدعی بازداشت یک ایرانی به نام «شایان شاملو» در آنکارا شده و وی را به جهتدهی اعتراضات مردمی و ناآرامیها در این شهر متهم کردند.
ملیپوشان ایران در پنجمین دیدار خود در مرحله مقدماتی جام جهانی 2014 برزیل با تک گل قوچاننژاد (66) به یک پیروزی ارزشمند دست یافت.
در دقایق ابتدایی، بازی بیشتر در میانه میدان دنبال شد. حساسیت بازی ایجاب می کرد که دو تیم احتیاط را بیشتر در دستور کار قرار دهند. در 5 دقیقه ابتدایی بازی تنها اتفاقهای مهم موقعیت تک به تک ایران بود که آفساید اعلام شد، در سوی مقابل دفع خطرناک رحمان احمدی نیز میتوانست باعث فروپاشی دروازه ایران شود که توپ پس از برخورد با بازیکن قطری راهی اوت شد.
ملیپوشان ایران رفته رفته به بازی سوار شدند، اما قطریها هر بار با پرس شدید اجازه بازی سازی در عمق را نمیدادند.
چند سایت خطرناک فرصتهای نصفه و نیمهای را برای ایران ایجاد کرد، اما دروازه قطر جدی تهدید نشد. ادامه مطلب...
قرار داده بود روی تابلو خوانده میشد: من کور هستم لطفا کمک کنید . روزنامه
نگارخلاقی از کنار او میگذشت نگاهی به او انداخت فقط چند سکه د ر داخل کلاه
بود..او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اینکه از مرد کور اجازه بگیرد تابلوی
او را برداشت ان را برگرداند و اعلان دیگری روی ان نوشت و تابلو را کنار پای او
گذاشت و انجا را ترک کرد. عصر انروز روز نامه نگار به ان محل برگشت و متوجه شد
که کلاه مرد کور پر از سکه و اسکناس شده است مرد کور از صدای قدمهای او خبرنگار
را شناخت و خواست اگر او همان کسی است که ان تابلو را نوشته بگوید ،که بر روی
ان چه نوشته است؟روزنامه نگار جواب داد:چیز خاص و مهمی نبود،من فقط نوشته شما
را به شکل دیگری نوشتم و لبخندی زد و به راه خود ادامه داد. مرد کور هیچوقت
ندانست که او چه نوشته است ولی روی تابلوی او خوانده میشد:
بهترینها ممکن خواهد شد باور داشته باشید هر تغییر بهترین چیز برای زندگی است.
حتی برای کوچکترین اعمالتان از دل،فکر،هوش و روحتان مایه بگذارید این رمز
موفقیت است .... لبخند بزنید
سلام ای یوسف زندانی عشق به اذنت آمدم مهمانی عشق
سلام ای باب حاجات دو دنیا شفاعت کن ز جمع ما در عقبا
سلام ای موسی زهرای اطهر امام هفتمین از نسل حیدر ع
سلام ما به صحن کاظمینت به فرزندت رضا نور دو عینت
سلام ای حضرت موسی بن جعفر که باشد بر لبت ذکر پیمبرص
سلام ای حضرت مظلوم و تنها الا ای داغدار زخم زهرا ص
دو چشمت غرق نم گردیده از غم بنا لی در عزای او دمادم
برای چشم گریانت بمیرم که صبح و شام نالیدی ز ماتم
تو شاه و شیر مرد عالمینی عزادار مصیبات حسینی ع
بمیرم کنج زندان ناله کردی زمین را زین ستم شرمنده کردی
زبانت روزه و افطار سیلی که رویت از ستم گردیده نیلی
میان هر مناجاتت شب و شام شنیدی از عدویت حرف و دشنام
به دست و پای تو زنجیر بستند همانانکه همه ملعون و پستند
دلت یاد شهید کربلا کرد همانکه تشنه لب یاد خدا کرد
بمیرم دخترت مظلومه تنهاست عزیز قلب تو معصومه تنهاست
ببین گریان شده شاه خراسان ز تابوت تو بر دوش عزیزان
پس از دوری به دیدارت رسیدند پی تابوت تو از غم دویدند
سنگ تراش
روزی، سنگ تراشی که از کار خود ناراضی بود و احساس حقارت میکرد، از نزدیکی خانه بازرگانی رد میشد. در باز بود و او خانه مجلل، باغ و نوکران بازرگان را دید و به حال خود غبطه خورد و با خود گفت : این بازرگان چقدر قدرتمند است و آرزو کرد که مانند بازرگان باشد.
در یک لحظه، او تبدیل به بازرگانی با جاه و جلال شد. تا مدت ها فکر میکرد که از همه قدرتمند تر است. تا این که یک روز حاکم شهر از آنجا عبور کرد، او دید که همه مردم به حاکم احترام میگذارند حتی بازرگانان. مرد با خودش فکر کرد: کاش من هم یک حاکم بودم، آن وقت از همه قوی تر میشدم.
در همان لحظه ، او تبدیل به حاکم مقتدر شهر شد. در حالی که روی تخت روانی نشسته بود، مردم همه به او تعظیم میکردند. احساس کرد که نور خورشید او را میآزارد و با خودش فکر کرد که خورشید چقدر قدرتمند است. او آرزو کرد که خورشید باشد و تبدیل به خورشید شد و با تمام نیرو سعی کرد که به زمین بتابد و آن را گرم کند.
پس از مدتی ابری بزرگ و سیاه آمد و جلوی تابش او را گرفت. پس با خود اندیشید که نیروی ابر از خورشید بیشتر است، و آرزو کرد ابر باشد و تبدیل به ابری بزرگ شد. کمی نگذشته بود که بادی آمد و او را به این طرف و آن طرف تکان داد. این بار آرزو کرد که باد شود و تبدیل به باد شد. ولی وقتی به نزدیکی صخره سنگی رسید، دیگر قدرت تکان دادن صخره را نداشت.
با خود گفت که قوی ترین چیز در دنیا، صخره سنگی است و تبدیل به سنگی بزرگ و عظیم شد. همان طور که با غرور ایستاده بود، ناگهان صدایی شنید و احساس کرد که دارد خورد میشود. نگاهی به پایین انداخت و سنگتراشی را دید که با چکش و قلم به جان او افتاده است!!!!
فوبیای دوست داشتن!!!
باید چند قدم دورتر از نیمه آبان، پیاده میشدم! تا بتوانم این روزهای بهار را شعر ببافم! اما مغناطیس حرفهای تو، مسیرِ رفتنم را از یادم برد! و من حوالی مبادا(!) پیاده شدم!
*
توی زندگی، باید خودم را فقط به خودم ثابت کنم! فقط... به خودِ خودم!
هیچوقت دنبال این نبودهام که خودم را به دیگرانِ حاضر، ثابت کنم: دیگرانِ همکلاسی، همدانشگاهی، دیگرانِ آشنا، فامیل، دیگرانِ خانواده، شهر، کشور، دنیا! هیچوقت! اما در تمام این سالهای زندگی، مدام دلم میخواسته و میخواهد که روزی چند دهبار، خودم را به خودم ثابت کنم! خیلی کیف دارد! خیلییی!
توی دوران تحصیل، به خودم ثابت کردهام که میتوانم در سختترین درسها و در دشوارترین شرایط، بالاترین و بهترین نمره را کسب کنم!
در زمینه مالی، به خودم ثابت کردهام که میتوانم استقلال داشته باشم! روی پاهای خودم بایستم! و به اصطلاح، نان بازوی خودم را بخورم! (چه اصطلاح مردانهای!!!)
در زمینه شغلی، به خودم ثابت کردهام که میتوانم شغل رویاییام را داشته باشم! نویسنده شوم! عاااشق این حرفه بینظیر نویسندگی باشم و... هستم!
در زمینه...
در زمینه...
اما... در زمینه احساسی... نتوانستهام! نمیتوانم! و این ناتوانی اصلا خجالت ندارد! ابرازِ این ناتوانی هم اصلا خجالت ندارد!!!
من نتوانستهام و نمیتوانم به خودم بقبولانم که توی دنیا آدمهایی هستند که کارشان بازی با احساساتِ دیگران است! آدمی که میتواند سادگی و صداقتم را هدف بگیرد و مرا به ورطه اندوه بکشاند! که مرا تبدیل به سکوت کند! سکوتی ممتد و طولانی!!!
من نتوانسته و نمیتوانم باور کنم که آدمهایی هستند که میتوانند به راحتی آب خوردن دروغ بگویند! چون خودم نمیتوانم دروغ بگویم، فکر میکنم دیگران هم نمیتوانند! که به نظر من، راحت دروغ گفتن و دروغ شدن، سختترین کار این دنیاست!!!... دروغ شدن، جانفرساترین کار این دنیاست!!!
نتوانسته و نمیتوانم باور کنم که یکسری از آدمها، از روی بیکاری یا بهخاطر شکستهای قبلی زندگیشان، با زندگی دیگران بازی کنند! بعد، بروند پی کارشان! یعنی از کنار جاده آبان، تا انتهای اکنون و همیشه را سوتزنان و بیخیال، عبور کنند! به همین راحتی!!! ادامه مطلب...
این تصویر ادامه دارد برای دیدن به ادامه مطلب مراجعه کنید ادامه مطلب...
مصرف آب آشامیدنی همچنین میتواند به کاهش شاخص توده بدنی منجر شود. در صورتی که مقدار هشت تا 10 لیوان آب در طول روز مصرف شود، باعث میشود فرد تمایل کمتری به خوردن مواد غذایی و نوشیدنیهای حاوی کالری داشته باشد.
همچنین نوشیدن آب بیش از هر وعده غذایی به فرد کمک میکند تا کالری کمتری دریافت کند که به کاهش وزن و شاخص توده بدنی میانجامد.
در روزهای تابستانی که مقدار زیادی از آب بدن با تعریق از بین میرود، میتوان آن را با نوشیدن آب کافی جبران کرد و فرد از خطر از دست دادن آب بدن محفوظ بماند.









بازدید امروز: 195
بازدید دیروز: 171
کل بازدیدها: 2096946